تناسب نیروهای انقلابی و ساختارهای اداری
اغلب نیروهای فرهنگی که دل در گرو انقلاب دارند پس از پشت سرگذاشتن مراحل
رشد تشکیلاتی، به نقطه ای رسیده اند که حال برای خدمت مضاعف به انقلاب، آیا
وارد ساختار اداری(تشکیلات فرهنگی) شوند( به قولی استخدام شوند) یا همان
شیوه کار مبتنی بر توانمندی های مردمی( شاید بشود گفت کار خصوصی) را پیش
ببرند؟!
* در کشور ما که ساختار اداری آن سابقه 50 تا 60 ساله دارد،
عده که وارد کار دولتی و اداری میشوند، به راحتی هضم آن شده و اختاپوس
روزمرگی دست و پای آنان را برای گام های بلند می بندد و در نتیجه آن آرمان
های قبل از ورود به ساختار، فراموش می شود!
* عده ای از نیروهای
فرهنگی انقلاب با این روحیه وارد ساختار می شوند که در برابر گرداب هضم شدن
در ساختارهای اداری و روزمرگی، سنگرهای تحول خواهی در این ساختارهای کهنه
را حفظ کنند و راه را برای اقدامات مردمی هموار کنند.
* عده ای هم کار فرهنگی-مردمی و به تعبیری خصوصی را می پسندند و راه رسیدن به آرمانهای انقلاب را از دل کارهای مردمی می بینند.
ما انقلاب کردیم که کارهای انقلاب را نیروهای ارزشی در قالب ساختارها
انجام دهند، اما جفا کردند آنانی که ساختارهای اداری ما را به بهره وری
پایین از طریق تزریق نیروهای ناکارآمد و بی انگیزه و تزریق تفکرات
اشرافیگری و... عادت دادند.
با این وضع وجود، آیا واقعا می شود
اقدامی موثر برای اصلاح ساختار فرهنگی کشور برداشت؟ به نظر بنده مردم
(صاحبان انقلاب) باید خود وارد میدان اجرا شوند و به نظام اداری فشل کشور
اثبات کنند که کارهای بزرگ فرهنگی در دل ساختارهای اداری انجام نمی شود و
این ساختارها باید برای پیشگیری از اضمحلال خود به دنبال راه حلی باشند. تا
به کی مردم باید به اقدامات موجی، سیاسی و غیرموثر نظام اداری دل خوش
کنند؟!
کاریکاتور / نگاه دولتی بر مدیریت فرهنگی در کشور ما !
اگر مردم به صحنه فرهنگی انقلاب انقلاب ورود کنند و جبهه مردمی- فرهنگی انقلاب به معنای واقعی شکل بگیرد، آن وقت ساختارهای اداری را در حد پشتیبان کننده به حساب خواهند آورد و آن زمان است که نظام اداری به دنبال کارهای مردمی حرکت خواهند کرد انشاالله.
مکمل بحث: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- لب کلامم را امام خامنه ای قبلا فرموده اند:
...کارهای بزرگ را به صورت دستوری و تشریفاتی و اداری و اینها نمیشود انجام داد. کار مقرراتی و دستوری، در همان حد کار متعارف انجام میگیرد؛ در صورتی که کار برجسته و ممتاز، تابع انگیزه است..."
هیچ فکر کرده ایم که چرا یک دستگاه دولتی با کلّی خدم و حشم و معاونت و مدیریت و کارشناس و با کلّی حقوق بگیر، نه تنها خودش کُند حرکت می کند، بلکه با یک سازمان و دستگاه دیگر نیز نمی تواند به راحتی و چالاکی به توافق برسد و در یک میدان عمل کند؟
اندر سازمان دهی های عمومی و کارهای تخصصی
اگر تجربه مشک و آب را قبول داریم، باید راه اجرایش را هم بدانیم.
هیچ فکر کرده ایم که چرا یک دستگاه دولتی با کلّی خدم و حشم و معاونت و مدیریت و کارشناس و با کلّی حقوق بگیر، نه تنها خودش کُند حرکت می کند، بلکه با یک سازمان و دستگاه دیگر نیز نمی تواند به راحتی و چالاکی به توافق برسد و در یک میدان عمل کند؟ و چرا یک گروه مردمی، تند و چابک و با حداقل نیرو کارهای زیادی انجام می دهد؟ نکته در همین سبک بودن تیم هاست. و اینکه اعضای یک تیم در هنگام انجام ماموریت آن تیم، به شکل و قواره ی آن در می آیند. و همان ها با کمی جابجایی در یک تیم دیگر، آرایش دیگری می گیرند.
من این تجربه را بارها دیده ام و آن را تحسین کرده ام و توفیقات آن را هم شاهد بوده ام. فرض کنیم یک نفر که همیشه شانه در زیر بار مطالعه می دهد، معمولا محل رجوع بچه هاست تا به آنها محتوا بدهد و طراحی پیام نماید یا خیلی از بلاتکلیفی های نظری با حضور او حل شود. بچه ها او را قبول دارند و از او چیزی می آموزند و برای عملشان با کمک او به فهم می رسند.
و فرض می کنیم که حالا بچه ها می خواهند یک عملیات میدانی تعریف کنند و مثلا برای یک نمایشگاه یا جهادی حتی بیل بزنند و کیسه پر کنند. این کار، فرد دومی را می خواهد تا همه بچه ها را به خط کند، امکانات را فراهم کند و به عبارتی از بچه ها کار بکشد. این دومی نیاز به نیرو دارد. و فرد اول وظیفه دارد بلند شود، لباس کار بپوشد و در تیم دومی بیل بزند. حتّی دوّمی، اوّلی را حین کار به لطفاً و خواهش می کنم، مختص نمی کند و به او هم مثل همه می گوید: تند باش، دست بجنبان.
و باز فرض می کنیم نفر سومی قرار است بعد از بیل زدن، اطلاع رسانی کار را سازماندهی کند. نفر اول و دوم از ارتباطاتشان، از آبرویشان، از لیست مخاطبان ایمیلشان و تلفن همراهشان مایه بگذارند و مشرق و مغرب را به هم بدوزند. به این فرض ها اضافه کنید نفر بعدی را که برای تئاترش سیاهی لشکر می خواهد و بعدی را که باید تزریق معارف و معنویت کند و بعد همه ی قبلی ها پای منبرش بنشینند و یا با ذکرش سینه بزنند.
وقتی از بالا نگاه می کنی، می بینی این همه کار را یک تعداد اندکی انجام داده اند که همه سرباز همند و همه فرمانده ی هم. و اندکند کسانی که تأثیری در جمع ندارند. همه به هم فرمان می دهند و همه به هم چَشم می گویند. همه همدیگر را تحمل می کنند و هیچ کس خود را بر دیگری تحمیل نمی کند.
و این، البته کار ساده ای نیست. لااقل دو چیز می خواهد: یکی تنبلی نکردن و رُس زمان را کشیدن و دیگری اخلاق و سعه ی صدر داشتن.
این چنین سازماندهی عمومی به هیچ وجه با کار تخصصی مغایرتی ندارد و اگر من ندیده بودم چنین جمع هایی را، شاید مثل خیلی ها باورم نمی شد.